از حماسه فروغ اشرف تا سال پیروزی – مجتبی شادباش
از حماسه فروغ اشرف تا سال پیروزی
شب فراق که داند که تا سحر چند است؟
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
عشقی سرشار و شعلهور از مهر به خلق و میهن برای آزادی که یکی از صحنههای آن در سحرگاه روز ۱۹ فرودین ۱۳۹۰ رقم خورد. حماسهای بنام «فروغ اشرف» که مجاهدین بازهم نشان دادند تا کجا برای سرنگونی تمامیت دیکتاتوری ولایتفقیه و آزادی ایران جدی هستند. با دستان خالی و بدنهایی بیسپر در قفای آزادی، شوریده و سرمست، بهسوی پیروزی و حالا پس از ده سال به چشم میبینیم که چطور همین سنت و مرام در کانونهای شورشی و سراسر ایرانزمین تکثیر شده و صدچندان فروزانتر و گدازانتر، تا رسیدن به صبح رهایی و پیروزی ادامه دارد.
شب رفت صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا
در دهمین سالگرد حماسه فروغ اشرف به هرطرف که نگاه میکنم نام و یاد و خاطره شهیدان و ارزشهای والای مقاومت و پایداری آنهاست که میدرخشد. مجاهدان شهیدی که با فدای جان و خون پاکشان مشعلی شدند فرا روی ما تا جاودان. و اینچنین در برابر رود خروشان خون آنان سوگند خوردیم که تا پیروزی آرمان توحیدی آنان دمی از پای ننشینیم. مجاهدان دلیر و قهرمان و شهیدی مثل ناصر سپه پور و قاسم اعتمادی که جلوی درب شمالی اشرف تا آخرین رمق و توانشان ایستادگی کردند. از هرطرف هامویها بودند که گٍرد ما میچرخیدند تا با برخورد به هر نفر او را به هوا پرتاب کرده و یا زیر چرخهایشان له کنند. و چنین بود که آنها با بدنهایشان مانع پیشروی مزدوران خامنهای در تاریکی شب شده و خون پاکشان، نام آنان را در همان سحرگاه جمعه بهعنوان نخستین شهیدان حماسه فروغ اشرف به ثبت رساند.
ای روز برآ که ذرهها رقص کنند
آنکس که از او چرخ و هوا رقص کنند
هنوز فریاد محمود برنافر، محمدرضا پیرزادی و محراب رشیدی و بقیه مجاهدان خطاب به مزدوران وحشی مالکی در گوشم طنینانداز است. زمانی که از هر سوی میدان، مزدوران سلاح کشیده و مستقیم آنها را نشانهروی میکردند، ولی آنها بیپروا به یاری برادران و خواهران مجروحشان در زیر باران گلولهها میشتافتند و در برابر مزدوران سینه سپر کردند… با چنان عشقی که گویی میخواهند معشوقی را در آغوش گیرند.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
آری، این عشق به آزادی و آرمان مجاهدین بوده و هست که پرچم پایداری و مقاومت یعنی پرچم شرف یک خلق را همواره برافراشته نگهداشته. همان پرچمی که در هر جنگ و ابتلاء و آزمایشی نهتنها لحظهای هم بر زمین نیفتاده، بلکه با طنین حاضر، حاضر، حاضر و بیا، بیا، بیا گفتن مجاهدین به دشمن ضد بشری، هرروز برافراشتهتر گردید.
اگر مجاهدین هم در برابر رژیم جنایتکار تسلیم میشدند و از عافیتجویی خود میچیدند و با انواع بهانهها و توجیهات، ننگ فرار و ترک صحنه نبرد را بر ایستادگی سربلندانه ترجیح میدادند، دیگر تاریخ و فرهنگ ایران، چه چیزی برای افتخارکردن در تاریکترین فصل تاریخش، دوران حاکمیت فاشیسم ولایت فقیه داشت؟ خوشا سازمان و خوشا رهبران و فرماندهانی که در تعادل قوایی بشدت نابرابر هم هرگز ترک نبرد با دشمن ضدبشری را به ذهن خود راه ندادند و منشائی برای غرور و سربلندی تاریخی ایران گردیدند. ایستادگی شگرفی که سرانجام حلقه محاصره دشمن را درهم شکست و دشمن مفلوک را خوار و خفیف برجا گذاشت.
آخر چطور میشود چنین صحنههایی را از جمع مجاهدین توصیف کرد وقتی هوشنگ با آن سن و سالش هرچقدر به او اصرار میکردم، برو عقب، نمیرفت و میگفت این مزدوران مگر از روی جنازهام رد شوند که بخواهند وارد اشرف شوند و رجزخوان وسط میدان با تمام توانش به مزدوران میتاخت. لحظاتی بعد دیدم چندین مزدور بر سر او که روی زمین افتاده بود، ریخته و او را آماج ضربات خود کردهاند. درهمان لحظه ایرج با گامهایی بلند به آنجا رسید و دلاورانه خودش را روی هوشنگ انداخت تا بدن خود را سپر او کند و بلافاصله نفر سوم هم خودش را روی هوشنگ و ایرج و اینچنین هرکس خودش را سپر مجاهد دیگری میکرد. بهطوریکه دریکی از همین صحنهها وقتیکه خودم هم گلوله خوردم و بیجان به زمین افتاده بودم، مجاهد قهرمان حسین احمدی خودش را جلوی هاموی که قصد داشت مرا در همان وضعیت مجروح زیر کند انداخت و اینچنین شهید و جاودانه شد.
ز عشق حسن تو، خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار
خورشید در بانگ تکبیر و الله الله مجاهدین سرانجام طلوع کرد. بانگ عاشقانی که زیباترین صحنههای فدا و صداقت را خلق کرده بودند و حالا وقتی به آن شب و سحرگاه فکر میکنم، تازه کمی فهم میکنم که چطور حضرت زینب بانوی سرفراز عاشورا از میان آنهمه جنایت و رذالت گفت: «مااری الا جمیل! » و راستی که چه چیزی زیباتر از عزم جزم و پایداری و مقاومت و برافراشته نگاهداشتن پرچم «هیهات مناالذله».
چنین است که مجاهدین با صبر و تقوای انقلابی، عزم جزم کردند که از شر کثیر، خیر عظیم درو کنند «وإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» صبری ضد سستی و ضعف و زبونی با تقوایی ضدتعادل قوا و اپورتونیسم. بهطوریکه سالبهسال، ماهبهماه و حتی روزبهروز که به سرنگونی نزدیکتر میشویم در پرتو همین جهاد اکبر و انقلاب حیاتبخش «مریم پاک رهایی» با مناسبات و درجهای از فدا و صداقت و احیاکنندگی روبرو میشویم که هرگز همسنگ قبل آن نیست. «صَفًّا کأَنَّهُم بُنیان مّرْصُوص» هزاران هزار مجاهد خلق همچون مسعود و مریم.
ما جام خدائیم و رهائیم از خود
هرلحظه بمیریم و بزائیم از خود
پس وای به روزگار شیخ دجال و مزدوران و جیرهخواران ریزودرشت ولایت که در مقابل صفهای فشردهای از مجاهدان پاکباز به رهبری مسعود و مریم هیچ راه گریزی نخواهند داشت. آنها عبرت تاریخ و سال ۱۴۰۰، سال پیروزی و رهایی مردم ایران خواهد شد.
مجاهد خلق مجتبی شادباش
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
در این رابطه بخوانید:
مریم رجوی: سرنگونی این رژیم، محتوم واجتنابناپذیر است سخنرانی درسالگرد «حماسه فروغ اشرف»
از حماسه فروغ اشرف تا سال پیروزی – مجتبی شادباش