جنگ صلیبی با اسلام بجای جنگ ضدفاشیستی – پرویز خزایی
جنگ صلیبی با اسلام بجای جنگ ضدفاشیستی
سه دین یهودیت و مسیحیت و اسلام از یک خانواده و اصل و بنام ادیان ابراهیمی مشهورند و کتاب مقدس هر سه در بخشهای مهمی شبیه همدیگر است؛ مانند داستان آدم و حوا، بهشت و دوزخ وووووو؛ اما به دلیل جنگ سیاست و قدرت و تصرف قلمرو و حکومت و مالومنال و رعیت و زمین و ثروت و مکنت، ابتدا در خاورمیانه، جاییکه هر سه پیامبر و هر سه دین برخاسته بودند، در بیش از دو قرن به جان هم افتادند.
در ۱۰۹۵ با فتوای ولی امر کاتولیکها- پاپ اروبان- ازیکطرف و فتواهای خمینیهای آنطرف دیگر- جنگ مخوف صلیبی و یکی از بزرگترین ضایعات و تاریکترین اعصار تاریخ بشر را به وجود آوردند.
آری با بسیج فتح اورشلیم از راه دریا (فتح قدس از راه کربلای خمینینشان!) سپاه قدس و مدافعان حرم پاپ که به آنان «نایت تمپلر» (Knight Templar) یعنی سوارهنظام مدافع معبد (بخوانید مدافع حرم) خطاب میکردند- را روانه دریاها کردند- با سه و گاهی چهار شاه اروپایی در جلو لشکریان- و به مدت حدود سه قرن بالاترین ضایعات و مصیبتهای تاریخی را در آن زمان رقم زدند.
عجبا که ولی امر مسیحیان- پاپ اروبان- هم میگفت که اگر الآن در اورشلیم نجنگیم فردا باید در رم و پاریس و برلین بجنگیم بخوانید اگر امروز در سوریه و عراق و یمن نجنگیم فردا باید در کرمانشاه و تهران و مشهد بجنگیم!!
در طرف دیگر هم با همین منطق- اللهاکبر گویان- فریاد فتح رم و پاریس و برلین از راه دریا را سرمیدادند.
باری این سیاهترین دو سه قرن تاریخ باعث ظهور متعصبین و غولهای درندهای شد که با صلیب بزرگ به گردن و قمههای بزرگ بر کمر و آنطرف با هلال بر فرق سر و نیزه در دست- به ظلم و قتل و جنایات و تجاوزاتی دست زدند که شرم تاریخ است.
***
اما بهزودی بین خود مسیحیان بین کاتولیکها با هوگن ها و سپس علیه هرسیها- جنگ درگرفت؛ یعنی جنگ پاپ کاتولیک علیه رفورمیستهای مسیحی و آنان که علیه پاپ برخاسته بودند و با مسیحیان کلیسای شرق و رم شرقی که انرژی ولایت مطلقه پاپ را تحلیل برد.
در طرف دیگر هم جنگهای فاطمیون و فرقههای داخل جهان اسلام انرژیها را تحلیل برد و جنگ فروکش کرد و به صلحی ختم شد. در اروپا نیز بازماندگان سپاه قدس پاپ یعنی نایت تمپلر او – با شکایت و شهادتهای هزاران نفر در مورد جنایات آنان که پاسدار و کهریزک نشان بودند- و در جنگ قدرت بین فیلیپ- شاه فرانسه- و پاپ- پاپ بازنده آن شد- و این سپاه قدس و سوارهنظام مدافعین حرم محکوم و مطرود گردیدند و حتی پاپ کلمنت پنجم- مجبور به لعنت و نفرین فرمانده آنها بنام ژاک دومولی- بخوانید قاسم سلیمانی- آنان گردید و بعد به دستور شاه فرانسوی سوزانده شد.
باری در آن زمانها لغت لاتین «هرسو» یعنی همان کلمه منافق در فرهنگ خمینی و «آپوستات» یعنی همان مرتد یعنی کسی که دینش را عوض کند که مجازاتش در مسیحیت هم اعدام و سوزاندن بود، رایج بود.
در آنطرف هم بین فرق جدید و متفکران و محققان اختلاف افتاد. یک اسلام مترقی و روشنگر توسط هزاران عالم و دانشمند دیندار ظهور کرد. اگر تفاسیر مترقی از ادیان در جنبشهای انسانی و صلح و همبستگی بشر و روشنگری و تحمل عقاید دیگران و رنسانس و انقلابات فکری و انساندوستی و مترقی نبودند، ما حالا حالاها از دست صلیبیون و هلالیون دو طرف خلاصی نمییافتیم. اگرچه الآن هنوز بنیادگرایان اسلامی با نوع جدیدی از فاشیسم به جان خود مسلمانان و سایر مردم جهان افتادهاند.
در آن زمان و این زمان بدانید که بسیاری از رفورمیستها و مبارزان جدی علیه خودسری و دیکتاتوری و بنیادگرایی دینی- از جنس خود همان دینها و مذاهب برخاستند. آنان در آن زمان و اینان در این زمان مؤثرترین بودند و پادزهر علیه بنیادگرایی و افراطیگری شدند.
یک مثال عریان غیرقابل کتمان تاریخ برای محققین باانصاف و غیرمغرض:
در اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب ضد سلطنتی ایران، مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق، که سازمانش به قانون اساسی ولایت مطلقه پاپ قرونوسطای زمان – یعنی خمینی- یعنی به دولت دینسالار، رأی نداده بود، – کاندیدای اولین انتخابات ریاست جمهوری شد.
مشاهدات ما در سفارتمان در استکهلم سوئد همچنان که ناظران و رسانههای داخلی و بینالمللی گزارش میدادند، نشان میداد که جامعه ایران دو شقه شده بود؛ در یکطرف خمینی و صلیبیون و سپاهیانش و حزب توده و خائنین به جنبش مشروطیت و مصدق و به سی تیریها و در طرف مقابل مسعود رجوی و سازمان مجاهدین و نیروهای چپ مترقی و مصدقیها و ملیگرایان سکولار و روشنفکرانی که خود را هیچگاه نفروختند.
اکثراً تحلیل میکردند که برنده این انتخابات مسعود رجوی است که در طرف درست و حق تاریخ علیه حکومت دینی و فاشیستی ایستاده بود و فریاد میزد: راه ما راه مصدق است- مردم برای آزادی انقلاب کردند- مگر میخواهیم لعنت بشیم. همانطور که چند ماه بعد نیز وقتی پاسداران و کمیته چیها شرکتکنندگان در گردهمایی امجدیه را به هنگام سخنرانی مسعود رجوی در خرداد ۱۳۵۹ به گلوله بسته بودند فریاد میزد ای گلولهها بگیریدم!…..
بله گلولههای فاشیسم دینی که متعاقباً جان بیش از صدوبیست هزار نفر از فرزندان ایران را گرفت. جهان دید و شنید که خمینی او را با یکی از اولین فتواهای پاپ قرونوسطی نشان اش، در نقض آشکار قوانین و مقررات رژیم خودش- از کاندیداتوری حذف کرد. پاپی که حکم قتل آزادیخواهان و طرفداران رفورم مسیحیت غیر بنیادگرا را با برچسب «هرسو» یعنی دقیقاً منافق- باطل و کافر و مرتد صادر میکرد. همان کاری که خمینی سفاک علیه مسعود و سازمان مجاهدین خلق کرد.
آری رفتهرفته افکار آزادیخواهی – بهویژه تحمل عقاید یکدیگر- و جنبشهای دمکراسی و حکومت مردم بر مردم و جدایی دین از دولت قوام و دوام گرفت- تا به امروز که همان ادیان همه حی و حاضر در کشورهای دمکراتیک وجود دارند و هیچ دینی نهتنها باطل و سرنگون نشده است- بلکه مثل دست و دستکش در دمکراسیها با مردمسالاری و سکولاریسم همگون و منطبق شده است.
یعنی هر حزبی- با عقیده و ایدئولوژی خودش- در فضای ناشی از حکومت قانون اساسی سکولار- یا لائیک – کشور را با تشکیل حزب و دسته و گروه خودش – در صورت برنده شدن در انتخابات – آنهم به مدت چهار یا پنج سال- میچرخاند و اگر نشد به اپوزیسیون میپیوندد و با استفاده از رکن چهارم و پنجم دمکراسی- یعنی رسانهها و افکار عمومی- برای اصلاح امور اظهارنظر و تلاش سیاسی اقتصادی و فرهنگی مینماید و خود را برای انتخابات سراسری بعدی آماده و تقویت میکند.
در این دمکراسیها احزاب متعددی هستند که هرکدام ایدئولوژی و برنامه خود را دارند. یکی لیبرال است یکی کنسرواتیو است یکی سوسیالیست و چپ و دیگری سبز و محیط زیستی است و دیگری بنام دمکرات مسیحی (در آلمان) و حزب مسیحیان خلق نروژ- یا حزب جاناتای هند بر اساس اصولی از دین مسیحی یا هندوئیسم و دیگری دلایی لامایی در بودائیسم ووووو
در این میدان راحت و صلحآمیز و دمکراتیک دیگر لشکر و لشکرکشی صلیبی نداریم و هرسی و هوگون و کافر و مرتد و محارب و منافق خوانی و دیندار و بیدین نداریم و همه در مقابل قانون مساوی باید باشند.
در چهارچوب همین نظام سکولار یعنی جدایی دین از دولت و سیستم غیردینی برخی از احزاب اصولی ایدئولوژی خود را از اعتقادات انسانی خود یا از تفسیر اصولی از دینشان میگیرند- مانند همین احزاب دمکراسی مسیحی و خلق مسیحی در اروپا و یا حزب در قدرت امروز جاناتای هند……
اما چه شد که این دمکراسیها ایجاد شدند.
راحت- و اول برای شیرفهم کردن خودم- شروع کنم. در همین روند- بهویژه در تاریخ همین دو قرن اخیر- بلاهایی از طرف جریانهای دینی و غیردینی و راست و چپ غیردمکراتیک (که باید چپول خطابشان کرد، چون چپ مترقی پرچمدارسوسیالیسم و لغو استثمار و مدافع تأمین عدالت اجتماعی و دمکراسی است)- بر سر جهان نازل شد که حاصلش آنهمه فاجعه بشری و جنگها و قتل و تجاوزها و آدمسوزی و طناب دار بود که زخمش بر دل زمان و تن و روان مادرمان زمین و بر حافظه و روان بشریت تا ابد ماندنی است؛ که البته باید از آن درس بگیریم و نگذاریم که سبعیت هایی همانند جنگهای صلیبی و دینی و مذهبی ویرانگر…. تکرار شود
در یک قرن اخیر ابتدا ظهور فاشیسم و نازیسم و فرانکیسم و هیرو هیتوییسم و پل پوتیسم را دیدیم و اکنون نیز خمینسیم و طالبانیسم و القاعده ایسم و داعشیسم وووو
خلاصه کنم،
اینجا: آری و آری برعلیه آن چند بلای اول- یعنی فاشیسم و نازیسم – ملتهای آزادیخواه در مقاومتهای جدی و سازمانیافته، مانند مقاومت سازمانیافته ایران، با پایداری و فدا و تلاشها و با سازماندهی درست جنگیدند و پیروز شدند، بدون اینکه فکر و دین و ایدئولوژی همدیگر را تخطئه و جنگ صلیبی علیه همدیگر راه بیاندازند. البته این سازمانها و مقاومتها هم در زمان خودشان بسیار در معرض شیطانسازی گشتاپویی و گشتاپو شاد کن بودند. کاری که یک سری حاشیهنشین علیه مقاومت ایران میکنند.
آری مقاومت همگون و کثرتگرا تا اینکه بعد از پیروزی به دنیای دمکراتیک و کثرتگرای حزبی و تنوع آرمانی و فکری و ایدئولوژیکی اکنون رسیدند – تا در کشوری آزاد بحثهای فلسفی را به دانشگاهها و مدارج علمی و اجتماعی و فرهنگی در دمکراسیهایشان ببرند.
این بحثها و جدلها- خیالتان را راحت کنم- تا پایان جهان درباره خدا و دین و کائنات و خلقت جهان و انسان- همیشه ادامه خواهد داشت و پایانی ندارد. به همین خاطر میلیونها نفر از آنانی که در کشورشان هنوز انواع فاشیسم و پول پوتیسم و خمینی- داعشیسم حکومت میکند- به کشورهای دمکراتیک کثرت سیاسی و ایدئولوژیک گرا- پناهنده شدهاند.
از این میلیونها پناهنده در کشورهای دمکراتیک- بسیاری هستند که نیامدهاند جا خوش کنند بلکه به مقاومت کشورهایشان یاری میرسانند و هرکجا که هستند به مردم در زنجیر کشورشان کمکرسانی میکنند و درد و رنج آنان را- با حضور سیاسی اجتماعی و فرهنگی در تمام این کشورها به گوش جهان میرسانند و سازمانهای مقاومت جدی- نه فانتزی و تخیلی- مردمشان را نمایندگی میکنند.
اینها – لابی ضد دیکتاتوری و طرفدار مقاومت مردمان کشورهای فاشیسم و نازیسم و پلپوت و خمینی زده – همینطور از هوا به دست نیامده است. اینها انترناسیونال باشرفها و انساندوستان و آزادیخواهان هستند که در مقابل انترناسیونال بیغیرتها و بیهمتها و مالاندوزان و مماشات گران و سوداگران که این روزها کاروبارشان سکه است، صفآرایی کردهاند.
هنگامیکه در همین اروپا و کشورهای دیگر-که بعد از ظهور فاشیسم و نازیسم زیر ستم بودند- همه از هر قوم و دین و مذهب و فکری از راست و ملی و چپ و سوسیالیست و کمونیست دستبههم دادند و بزرگترین جنبشهای مقاومت را در همین غرب و شرق و شمال و جنوب عالم تشکیل دادند- در میان اینان مسیحی یا مذهبیها از همه رقم بودند- از مسلمان و هندو و بودائی و دهریمذهب بیدین تا صوفی و عالم و فیلسوف و متفکر جورواجور.
والان هم در این دمکراسیها از همه این انواع فکر و دین و ایدئولوژی حزب و دسته و گروه دارند و در کشورهایشان و در جهان فعال هستند.
حالا در نظر بگیرید درست آن زمانی که همه این گرایشها در کنار هم در مقابل فاشیسم و نازیسم خونخوار در همین قرن گذشته میجنگیدند، یک عده معدود کنار گود نشسته، که خودشان به خاطر خونهای ریخته شده از همان مقاومتکنندگان، پناهندگی گرفته بودند، در گوشه یک آشپزخانه راحت در یک کشور دمکراتیک مینشستند و به نقالی میپرداختند که، نخیر اول باید از شر مسیحیت راحت بشویم- و یهودیت و اسلام و یا هندوئیسم و یا بودائیسم و این ادیان را افشا!! و طرد کرده و دور بریزیم- تا بعداً بتوانیم با فاشیسم و نازیسم و استعمارگری و کلونیالیسم بجنگیم!!؛ بله تاریخ چنین و چنان میگوید و من نقال در این قهوهخانه به شما دستور میدهم نبرد برای دمکراسی و پلورالیسم علیه فاشیسم و نازیسم را فوراً متوقف کرده وعجالتا اول این ادیان را کنار بگذارید و همه لطفاً بیدین شوید و به اسلام و هندوئیسم و بودیسم و مسیحیت لعنت و نفرین بفرستید و الا فایدهای ندارد!. ببینید مسلمانان و مسیحیان و هندوها وووو هزاران سال پیش چه کردند و چقدر همدیگر را کشتند!.
این سناریویی است که این روزها تا دلتان بخواهد توسط معدودی واداده و به حاشیه رفته و خودفروخته به اجرا درمیآید.
باری اینان دیگر غیرازاین کلمات و عبارات، درباره روند تاریخ و تکامل افکار و اعتقادات و فلسفه حیات و تحول و رفورم در ادیان در افاضات ایستا و استاتیکشان- یک سانتیمتر جلوتر نرفته و در همانجاها استاپ میزنند و منطقشان ابتر میشود.
البته این کودنی و نافهمی ذاتی این افراد نیست، این ناشی از مأموریتی است که برعهدهگرفتهاند، چون در این روزگار تنها کسی که از پیچیدن به پرو پای اسلام سود میبرد رژیم آخوندی است که جنگ را بجای جنگ با آخوندها و ولایتفقیه تبدیل میکند به جنگ با اسلام و خودش را از معرکه درمیبرد.
این جماعت بسیار اندک سخت نقال قهوهخانه و کیچننشین چه میگویند وقتی:
۱. بسیار کسانی با تفسیر مترقی از فکر و ایدئولوژی و دین یا بیدینیشان- در کنار هم برای انسانیت کل بشر و در کنار دیگران برای آزادی و استقلال دمکراسی میجنگیدند. (ما هومانیست و سوسیالیست دیندار داریم. رجوع شود به کشیشهای انقلابی آمریکایی لاتین.
در همین غرب بسیاری از سوسیالیستها در این کشورهای شمال اروپا اعتقاد مذهبی مسیحی یهودی، مسلمان و هندو و بودائی و سایر ادیان دیگر دارند). آری اینان- برخلاف جماعت ولمعطل- در یاس و بریدگی و بدبینی و با گوشهنشینی و بد و بیراه گویی علیه سازمانهای جدی مقاومت- باد در غبغب نمیانداختند و نق نمیزدند که بله همه بدبختیها زیر سر مسیحیت و هندوئیسم و بودیسم و اسلام است و تا این ادیان هستند مبارزه فایده ندارد.
اول اینها را کنار بگذاریم و بعد من به شما میگویم- در این گوشه دنج و راحت پناهندگی- که چکار کنید!!
آنها میگویند مشکل شما این رژیم ایران بربادده نیست، مشکل در اسلام است، مجاهدین هم به خاطر اینکه مسلمان هستند به همان اندازه رژیم و شاید هم بیشتر خطرناک هستند. بله میگویند که اسلام همین است که خمینی میگوید- که این هم خودش یک فتوا است!!.
نتیجه این حرف بهسادگی این است که علیالحساب بهجای رژیم با اسلام و مجاهدین مبارزه کنید، بخصوص که مبارزه با رژیم قیمت دارد، اعدام و شکنجه و… و اگر هم در خارج کشور باشی انبوهی محدودیتها و محرومیتهای دیگر دارد، اما برای مبارزه با مجاهدین ایادی پیدا و پنهان رژیم جایزه هم میدهند.
یک مثال جالب و خندهآور برایتان بگویم
مادر از دنیا رفته خود من- یک مسلمان بسیار معتقد و دمکرات و آزادیخواه بود و سه دهه تمام خیابانها و تظاهرات ضد رژیم در شهرهای مهم دنیای غرب را درمینوردید. وی مداوم و مستمر- سر نماز- مدام از خدا و قران و پیغمبر اسلام میخواست که بنیاد و ریشه خمینی را برکنند و به مسلمانان واقعی مجاهدین خلق کمک کنند.
حالا مجسم کنید که یکی- مثل همین عضو صلیبیون ضد اسلام- به او میگفت: مادر این را نگو و بگو ای خدا و ای قران و ای محمد اول ریشه اسلام را بکنید تا بعد صحبت کنیم!!. کافی بود همین را آن مادر سخت مؤمن و مبارز بشنود تا با خشم-و با نشان دادن ملاقه و جاروی غیربرقی!- محترمانه او را از خانهاش بیرون بیاندازد!!.
همین کار را بدون شک حتماً مادران مسیحی و هندو و یهودی و بودیسم در آن دورهای که مردمشان برای استقلال و آزادی و دمکراسی میجنگیدند در مقابل این راحت نشینان فیلسوف نما!! انجام میدادند.
اکنون هم بهعنوانمثال حزب دمکرات مسیحی آلمان و حزب مسیحیان خلق نروژ و حزب جاناتای هندوستان و بودائیهای دالایی لاما در قدرت هستند. بنیانگذارانشان- که معتقد به این ادیان و آیینها بودند- علیه فاشیسم و نازیسم و هیروهیتو و امپراطوری بریتانیای کبیر میجنگیدند.
بگذریم – آری همه برای استقلال و دمکراسی در کنار هم جنگیدهاند.
مجسم کنید که حزب دمکرات مسیحی آلمان در آلمان هیتلری عضو یک ائتلاف دمکراتیک مانند شورای ملی مقاومت ما باشد که علیه نازیسم میجنگیدند. یک اساسنامه هم داشتند که در آن نوشتهشده بود هدف سرنگونی حکومت هیتلر و تشکیل یک دمکراسی بر اساس پلورالیسم و جدایی دین از دولت و تشکیل یک دولت موقت تنها ششماهه بعد از سرنگونی هیتلر برای ترتیب دادن انتخابات سراسری و آزاد برای تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی است و یک طرح ده مادهای بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و لغو هرگونه تبعیض جنسی و دینی و قومی و عقیدتی و حتی لغو اعدام دارد.
آری لغو مجازات اعدام از همین حالا و قبل از پیروزی، چیزی که در تاریخ هیچ مقاومتی سابقه ندارد و وقتی من خبر آن را در کنفرانس بزرگ جهانی ضد اعدام در اسلو – در یک سخنرانی اعلام کردم باعث توجه و عکسالعمل نمایندگان بیش از ۱۵۰ کشور شرکتکننده گردید.
حالا اگر در همان دوره جنگ و تلاش و خون و فدا و ترک خانه و خانواده و در سنگر مقاومت – ناگهان یک پناهنده آلمانی- که به سوئد یا لندن و یا آمریکا پناهنده شده است- در گوشه یک مطبخ و راحت و بیخطر- افاضات تاریخی و فلسفی بسراید که نخیر اول باید با مسیحیت یعنی دین حزب دمکرات مسیحی آلمان و مسیحیان خلق نروژ مبارزه کنیم چون این دین در یک هزار سال پیش چنین و چنان کرده است، بخواهد یا نخواهد و فهمیده یا نفهمیده و در اکثر اوقات به فرموده آب به آسیاب هیتلر میریزد.
دو جور نفهم داریم: نفهم هوشمند و نفهم غیرهوشمند!!
***
۲. این بهواقع درماندگان و خودفروختگان به ناگهان نوبر بیدینی آورده و علیه دین ماهاتما گاندی رهبر بزرگ و تاریخی انقلاب هند، و دین ابوالکلام آزاد یار مسلمان او در جنبش استقلالطلبانه هند و برعلیه بودائیسم دالایی لاما و علیه مولانا رومی که گفت: ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم و آنهمه فلاسفه مترقی و رفورمیست و دانشمند و عالم جهان اسلام- مانند خواجهنصیرالدین طوسی و ابنسینا- و آنهمه متفکر و شاعر مانند حافظ، قیام میکنند.
افرادی مانند ابن رشد (Averroes) معروف که در دانشگاههای اروپا و بهویژه فرانسه به او لقب لوگراند کامنتاتور- یعنی مفسر بزرگ دادهاند- چراکه در قرونوسطی- یعنی دوره نکبت و تاریک اروپا و غرب- کتابهای او و دیگر کتابهای مترقی و فلسفی از یونان و دانشمندان مسلمان ایران و بهویژه از دانشگاه بغداد را ترجمه و تفسیر و به مدارس فکری و دانشگاهی جهان غرب میفرستادند.
تنها بسنده کنیم به ذکر نام والای مولانا ابوالکلام آزاد و ذاکر حسین و اقبال لاهوری هند و پاکستان که در کنار گاندی کبیر- رهبر دینی و عقیدتی دین هندوئیسم – برای یک کشور آزاد از استعمار و دولتی کثرتگرا و دمکراتیک همه باهم – از هندو و مسلمان و مسیحی و بودائی و زردشتی خالصانه جنگیدند و مبارزه کردند و پیروز شدند.
حتی گاندی کبیر به جرم اعتقاد مترقی و آزادیخواهی و تفسیر مترقی و دینامیک و اومانیستی از دین، با فتوای یک گروه هندواللهی ولایتفقیه نشان، توسط یک هندوالهی- ناتورام گودسه- در ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸ به شهادت رسید.
***
۳. اینجا دیگر افاضاتی -از قبیل اینکه اسلام همین است که خمینی میگوید و نه مجاهدین- دقیقاً مثل این است که بگویند هندو همین است که گودسه میگوید نه گاندی و مسیحیت همین است که پاپهای قرونوسطی میگفتند و نه مسیحیان مترقی مثل لوتر و مارکسیست همان است که پلپوت میگوید، تنها از یک جا سر درمیآورد آنهم رژیم آخوندی
چراکه بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان را با یک بحث ناقص و ایستا و استاتیک به جبهه خمینی و القاعده و داعش میچپانی تا آنها بگویند آی هوار! مسلمانها کمک کنید که دین و آیین همهتان درخطر است. پس شما مخیر هستید بین خمینی و بنلادن و البغدادی و یا بیدینی مطلق. البته عیب ندارد که بدانید که طبق آمار و نظرسنجیهای مداوم علمی در دمکراسیها- هنوز اکثریت مردم جهان به دین و خدا اعتقاددارند حتی در همین دمکراسیهای غربی.
پس تو عضو جدید سوارهنظام مدافع معبد، بقول هندیها مربانی کرو! یعنی لطف کن و دیگر از ته آشپزخانه-با فتوای ضد اسلام و علیه دین بیش از یک میلیارد و نیم مردم جهان – با یک شمشیر چوبین و سوار بر مرکبی که عبارت است از یک جفت دمپایی لاستیکی مید این چاینا (made in China) – جنگ صلیبی راه نیانداز!
این موضوع آنقدر روشن است که اگر باز هم-عبث اندر عبث- اما در خط استراتژیک رژیم ادامه دهی- که گشتاپوی رژیم شاه سلطان ولایت تشنه و سخت محتاج این قبیل کارهاست – و بولفه بقول ما لرها – در زمین و میدان رژیم کار میکنی و پاداشت را هم میگیری (حالا ا ز هر جنس و سنخی باشد این پاداش) چه خود به خط رژیم فروخته از نوع هوشمند آن باشی و چه از نوع غیرهوشمند آن!!.
برگرفته از سایت همبستگی ملی
جنگ صلیبی با اسلام بجای جنگ ضدفاشیستی – پرویز خزایی