مبارزه مدنی با گرگ درنده – محمدعلی صالحی
چه بسیار مطلوب و رؤیایی است اگر بتوان رژیم ضد بشری آخوندی را با سلام و صلوات سرنگون ساخت و ماشین سرکوب وحشیانه دولتی را با شیوههای مبارزه مسالمت آمیز! از خرِ مراد پیاده نمود و آن را با دولت نوین و سازماندهی نوینی در خدمت مردم، جایگزین نمود.
اما نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
حدود ۴۰ سال پیش، آخوند قرائتی در یکی از نمایشهایی که در سالهای اولیه بعد از انقلاب ضد سلطنتی از تلویزیون رژیم بهصورت هفتگی پخش میشد، با لودگی خاص خودش در مقابله با مجاهدین گفت: «اگه تونستید یه سکه یهتومنی رو از دست آخوند دربیاورید، حتماً میتونید حکومت رو هم از آخوندا بگیرید» و در ادامه گفت: «آخوندا بعد از ۱۴۰۰ سال به حکومت رسیدن، مگه به این سادگی دست برمیدارن»
آیا رژیمی که بنیادش بر سرکوب وحشیانه استوار است و مطالبات مردم برای حقوق اولیهشان را جز با شکنجه و زندان و اعدام پاسخ نداده، واقعا اهل گفتگو و دیالوگ و مناسبات دموکراتیک است؟
آیا حکومتی که شهروندانش را به خاطر اختلاف عقیده با نظام حاکم دستگیر، محاکمه و زندان کرده و هزاران هزار را به جرم ایستادگی بر مواضع و اعتقاداتشان به طناب دار سپرده؛ و هیچ حد و مرزی در وحشیگری و قساوت به رسمیت نمیشناسد، را میتوان با شیوههای خشونت پرهیز یا تظاهرات گسترده مسالمتآمیز، کشف حجاب و روسری برداشتن و مبارزات مدنی وادار نمود تا حقوق مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر را به رسمیت بشناسد و به آن ملتزم باشد؟
برای روشن شدن مسأله به مصاحبه یکی از سرکردگان حکومت آخوندی، مصطفی پورمحمدی که از اعضای هیأت مرگ در قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و وزیر کشور و دادگستری در دولتهای احمدینژاد و روحانی بوده، میپردازیم.
پورمحمدی در این مصاحبه طولانی در پاسخ به این سؤال که «چرا در رابطه قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ سخنی گفته نشده»، در منتهای دریدگی و وقاحت میگوید: «طرف مقابل ما [مجاهدین]، تهمت میزند و خباثت میورزد و از هیچچیز پروا ندارد…[آیا] انتظار این است که در وسط میدان جنگ از بحثهای حقوقی و مراقبتهای شهروندی و انسانی حرف بزنیم؟ ما هنوز تصفیهحساب نکردهایم و بعد از تصفیهحساب این حرفها را پاسخ میدهیم. شوخی هم نداریم. [مجاهدین]، همهشان جنایتکارند…»
دژخیم پورمحمدی با تحکم به مصاحبهگر که خودش که یک بازجو-خبرنگار جنایتکار است، به او میفهماند که این چه سؤالی است که در وسط میدان جنگ میکند؟ به عبارت روشنتر به او حالی میکند که سربدار کردن سی هزار نفر مجاهد بر سر موضع که چیزی نیست، باید تا نفر آخر مجاهدین را قتلعام کنیم و اگر نشدند دیگر بیش از این زورمان نرسیده است. بازجو-خبرنگار با تعجب درباره زندانیهایی که در حال سپری کردن دوران محکومیتشان بودند و اعدام شدند، میپرسد.که دژخیم بهخشم آمده؛ میگوید:
«آدم جنایتکار تروریست که در هر مرحلهای به او ارفاق میشود بعد از مدتی در عمق توطئه نقش دارد، عملیات انجام میدهد و همدستی میکند. در مواجهه با چنین فردی باید عوامی و سادگی به خرج میدادیم و اجازه هر عملیاتی را به او میدادیم؟ در قبال فردی که نقشه فرارش را کشیده بود، میخواست جماران را بگیرد، امام را بگیرد و بکشد، اطرافیان امام را بکشد، صدا و سیما و مراکز حکومتی را بگیرد و نقشه عملیاتی گرفته بود که کجا برود و چهکار بکند باید میگفتیم که تو در خط مقدم نبودی، تو پشتیبانی میکردی؟!… ما هنوز تصفیهحساب نکردهایم. اکنون وقت این حرفها نیست، وقت تصفیهحساب است… باید به حساب تکتک آنها رسیدگی شود. به دلیل فضای روانی یا جهالت و حماقت عدهای ما بدهکار شدهایم؟ ما باید پاسخ بدهیم؟ (خبر آنلاین رژیم ۹۸۰۵۰۳)
در منطق جلاد همه این افراد ولو در زندان رژیم اسیر باشند، ولی بدلیل آنچه که در ذهنشان میگذرد باید بدون محاکمه اعدام شوند.
البته از این دژخیم، نباید انتظار دیگری داشت. چون درس شقاوت را از امام پلیدش خمینی آموخته که بعد از سی خرداد به مجاهدین توصیه میکرد؛ «بیایید خودتان را معرفی کنید ما هم اول دست راست و پای چپ شما را قطع میکنیم و بعد از بالای کوه پرت میکنیم تا کشته شوید. شاید، شاید در آن دنیا خدا از سر تقصیراتتان بگذرد. شاید هم نگذرد».
البته مجاهدین هم به جای وعده نسیه، پاسخ نقدش را دادند و با رزم و رنج فراوان و پرداخت سنگینترین بهای ممکن حقش را کف دستش گذاشتند و همانطور که خودش اقرار کرد، «نگذاشتند حتی یکبار آب خوش از گلویش پایین برود» و سرانجام نیز با ریختن جام زهر آتشبس بر حلقومش، تنور جنگطلبیاش را گل گرفته و دقمرگش نموده و روانه جهنمش کردند؛ تا مردم ایران را از یک جنگ بیهوده و پرهزینه با یک میلیون کشته و دو میلیون معلول و مجروح و ۴میلیون نفر آواره و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت که معادل درآمد یک قرن نفت ایران بود، رها کنند. جنگی که یک قلم، یکی از رسانههای رژیم در ۱۵دی۱۳۶۷ اعلام کرد «در طول جنگ ۴۴۰هزار دانشآموز را به خط مقدم» یعنی بر روی میدانهای مین فرستاده اند. سالها بعد رفسنجانی درنماز جمعه ۹ آبان ۱۳۷۶ اعتراف کرد ۳۶۰۰۰ تن از کودکان دانش آموز، در جبههها جان خود را از دست دادند.
واقعیت این است، جنگیدن با نظام پلیدی که جز زبان قدرت، زبان دیگری نمیفهمد، تنها یک انتخاب نیست بلکه ضرورتی است که در فرایند مبارزه برای آزادی به نیروی انقلابی تحمیل میشود و صد البته هزینه بسیار سنگینی میطلبد و فقط آنان که دل درگرو آزادی میهن دارند، با آغوش باز و مشتاقانه پذیرای پرداخت این هزینه هستند.
محمدعلی صالحی